زوج هنری «ابلق»

نرگس آبیار از معدود کارگردانان حکومتی است که در دهه نود خورشیدی ظهور کرد، اما فیلم‌هایش به‌طور هنرمندانه ضدانسانی است

فیلم ابلق درست زمانی که جنبش «من هم» در ایران پا گرفته است، ضد این جنبش عمل می‌کند- پوستر فیلم برگرفته از farsvid.com

چندی است که فیلم سینمایی «ابلق» (به کارگردانی نرگس آبیار) در بسترهای نمایش خانگی ارائه شده است. این فیلم در سی‌ونهمین دوره جشنواره فیلم فجر نامزد دریافت ۱۰ سیمرغ بلورین شد که در چهار بخش این جایزه را از آن خود کرد. «ابلق» در اکران سال ۱۴۰۱ بیش از ۲۰میلیارد تومان در گیشه فروخت. تهیه‌کننده فیلم هم محمدحسین قاسمی، همسر نرگس آبیار، است.

نرگس آبیار از معدود کارگردانان حکومتی است که در دهه نود خورشیدی ظهور کرد و تا حدودی سینما را می‌شناسد، اما فیلم‌هایش به‌طور هنرمندانه ضدانسانی است. در واقع، او با ادبیات جنگ وارد عرصه داستان‌نویسی شد و با سینمای جنگ پا به سینما گذاشت. سپس، کارش به ساختن فیلم برای وزارت اطلاعات کشید و «شبی که ماه کامل شد» را، به گفته وزیر اطلاعات، به سفارش آن وزارتخانه ساخته است. اکنون با «ابلق»، درست در حالی که جنبش «من هم» در ایران پا گرفته است، ضد این جنبش عمل می‌کند.

هرچند داستان «ابلق» در حد داستان کوتاه است، و در واقع داستانی ندارد، اما چکیده آن چنین است که در محله فقیرنشینی که نزدیک برج‌های بزرگ و شهربازی پر از صدای خنده است، جوانی به نام «جلال» (با بازی بهرام رادان) ‌خانواده‌هایی را به کار گرفته است و ترشی و مواد غذایی غیرقانونی تولید می‌کند و برچسب می‌زند و می‌فروشد. او در واقع به شکل پدرخوانده در بین اهالی محله محبوبیت دارد. «جلال» همسری به نام «شهلا» (با بازی گلاره عباسی) دارد که باردار است. با این حال، «جلال» خود را عاشق و شیفته «راحله» (با بازی الناز شاکردوست) نشان می‌دهد. راحله همسر «علی» (با بازی هوتن شکیبا) است و آن‌ها فرزند خردسالی هم دارند. راحله با اینکه از علی کتک می‌خورد، اما او را دوست دارد. هربار که جلال به او نزدیک می‌شود و حرف از عشق و عاشقی می‌زند و می‌خواهد با او هم‌بستر شود، او را پس می‌زند و به علی می‌گوید بیا از این محله برویم. «سلطان» (با بازی گیتی معینی) می‌گوید: «به خانه‌زندگی پسرم حسودی می‌کند». راحله محافظه‌کاری می‌کند و از ماجرای خودش به هیچ‌کس، جز دوست صمیمی‌اش «فیروزه» (با بازی شادی کرم‌رودی)، حرفی نزده است. به هر حال، روزی که علی رفته است سر کبوترانش شرط‌بندی بکند و محله خالی است و همه دارند به آسمان و پرواز کبوتران می‌نگرند، جلال قصد تعرض جدی به راحله می‌کند، تا جایی که راحله رگ خودش را می‌زند و قصد خودکشی می‌کند. علی، که در کبوتربازی باخته است، وقتی باخبر می‌شود که جلال قصد تعرض داشته است، شتابان به سمت محله می‌آید. داستان طولانی، کوتاه. متوجه می‌شویم که جلال به همه زنان محله نظر داشته است، اما همه مصلحت‌اندیشی می‌کنند و هیچ نمی‌گویند. سرانجام، راحله به‌دلیل اینکه شوهرش (علی)‌ جلال را نکشد، ادعای خود را پس می‌گیرد. در پایان، علی کبوترهایش را می‌فروشد و با راحله به محله دیگری می‌روند. علی هم رابطه‌اش را با فرزندش خوب می‌کند. در محله سابق، موش‌ها فرمانروایی می‌کنند و انسان‌ها به موش‌های فاضلاب تشبیه شده‌اند.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

به عبارت ساده‌تر، سکوت و دروغ‌گویی و فرار، و نه ماندن و مبارزه کردن و بساط تعرض‌های جنسی را برچیدن، راه‌حلی است که ارائه داده می‌شود. در چه زمانی؟ درست در زمانی که در نقطه مقابل این نوع نگاه محافظه‌کارانه و پدرسالارانه، زنان و مردانی هستند که می‌گویند باید این بساط مردسالاری برچیده شود و زنان با صدای بلند تعرض به خودشان را فریاد بزنند، و مردان هم باید حامی آن‌ها باشند.  

چند نکته:

  • بیشتر وقت‌ها که فیلمبرداری سر دست صورت می‌گیرد، با فیلم واقع‌گرای اجتماعی روبه‌روییم. برای همین، طبیعتا نباید به نمادگرایی‌ها توجه کنیم، اما به‌هرحال، اگر نماد یا نمادهایی در فیلم است، باید نمادها در واقعیت داستانی هم تعریف خودش را داشته باشد، تا اگر تماشاگری به نمادها توجه نکرد، خود آن نماد یا نمادها کارکرد داستانی داشته باشد. مثلا کبوتران کارکرد دوگانه خود را دارند، اما موش‌ها این دوگانگی را ندارند. یعنی به‌عنوان نماد کارکرد دارند، اما ردشان را در زندگی واقعی نمی‌بینیم؛ مثلا نمی‌بینیم موشی در ظرف ترشی بیفتد، یا هنگامی هم که ماموران شهرداری می‌آیند و سم‌پاشی می‌کنند، هیچ اتفاق داستانی نمی‌افتد.
  • داستان در بسیاری از موارد چیده شده است. مثلا روزی که راحله نیاز به شهادت «فیروزه» دارد، او دروغ می‌گوید و کتمان می‌کند که قبلا بارها راحله از تعرض‌های کوچک و بزرگ جلال به او گفته است. چرا؟ چون جلال همان روز فیروزه را با دوست‌پسرش در پاساژی دیده است. این هم‌زمانی‌ها از دل داستان بیرون نمی‌آید. از این موارد چند نمونه دیگر هم می‌توان دید.
  • تنها شاهد ماجرا پسربچه‌ای است که نمی‌تواند حرف بزند. و این هم کلیشه بسوده‌ای است. مانند نماهایی که فقر این محله را در پس‌زمینه شهربازی و چرخ‌وفلک و روشنایی نشان می‌دهد، و مسائل ریز و درشت دیگر.
  • تنها نقطه‌قوت فیلم، بازی خوب بازیگرانش است که در برخی موارد، مانند بازی هوتن شکیبا و الناز شاکردوست، مدیون شخصیت‌پردازی خوب فیلم‌نامه است. همین‌طور است بازی‌های خوب گلاره عباسی و گیتی معینی، که هر دو را نامزد سیمرغ بلورین کرد. عباسی سیمرغ گرفت؛ معینی نگرفت. اما بازی خوب بهرام رادان حاصل تلاش خودش است. با اینکه در واقع شخصیت اصلی و محوری فیلم است و احتمالا واژه ابلق - که به‌معنای دورو و دورنگ به کار می‌رود - به خاطر او و البته بقیه اهالی محله، به‌عنوان نام فیلم انتخاب شده است، اما چندان روی آن در فیلم‌نامه کار نشده و هر چه هست، حاصل دانش و تجربه خود رادان است.

موخره:

آبیار و قاسمی در واقع زوج هنری محسوب می‌شوند. قاسمی با جامُهری بر پیشانی در داخل کشور، و لیوان آبجو در خارج کشور، مانند اکثر حکومتی‌ها دورو و دورنگ است. خانم آبیار هم که در داخل فیلم‌ساز حکومتی محسوب می‌شود و برای وزارت اطلاعات فیلم می‌سازد و به دیدار علی خامنه‌ای می‌رود، در خارج عضو آکادمی علوم سینمایی اسکار شده است. این زوج هنری(!) درست مانند نام آخرین فیلمشان، دورو ابلق‌اند، هرچند دیگر کمتر کسی گول این دورویی‌ها را می‌خورد. همه دیگر می‌دانند «اشیاء از آنچه در آینه می‌بینید به شما نزدیکترند»!

بیشتر از فرهنگ و هنر